Welcome to Gaia! :: View User's Journal | Gaia Journals

 
 

View User's Journal

About me
Farsi story on the Buddha
اين داستان را گاه استادان ذن برای شاگردانشان نقل می كنند :

پير زنی بود ، متولد همان شهری كه بودا نيز در آن بدنيا آمده بود ، اما همواره از روبرو شدن با بودا وحشت داشت ، گرچه همه به وی دلداری می دانند كه بودا مرد مقدسی ست ، ولی هر وقت فكر می كرد كه ممكن است كه او را ببيند می گريخت .

روزی پيرزن در خيابان شهر مرد محترمی را ديد كه با ردای زرد رنگ نزديك می شد ، آن مرد بودا بود ، زن وحشت زده شد ولی نمی توانست بگريزد ، پس تصميم گرفت كه نگاه نكند ، چشمانش را با دستهايش پوشاند ، ولی عجب اينكه هر چند محكمتر چشمهايش را می گرفت ، بودا را از ورای انگشتان بهم فشرده اش واضع تر می ديد .

به من بگوييد اين پيرزن كه بود ؟

There was an old lady who was born in the same town as Buddha.
She was always afraid of confronting him though. No matter how many people told her that Buddha is an enlightened nice being, she still couldn't approach him.

one day, she saw him coming towards her. She tried to hide but she couldn't. She closed her eyes and put her hands on her eyes to make sure she won't be able to see him.

No matter what she did, she could still see Buddha. He was still going towards her.

Guess who that old lady was?



[img:3d4dbca155]http://i163.photobucket.com/albums/t301/lordlebu/lordlebu/board-1.jpg[/img:3d4dbca155]



 
 
Manage Your Items
Other Stuff
Get GCash
Offers
Get Items
More Items
Where Everyone Hangs Out
Other Community Areas
Virtual Spaces
Fun Stuff
Gaia's Games
Mini-Games
Play with GCash
Play with Platinum